معنی فارسی sunnily

B1

به شیوه‌ای شاداب و خوشحال.

In a cheerful and bright manner.

example
معنی(example):

او با لبخندی آفتابی به دوستانش نگاه کرد.

مثال:

She smiled sunnily at her friends.

معنی(example):

او با خوشحالی درباره برنامه‌های تعطیلاتش صحبت کرد.

مثال:

He spoke sunnily about his vacation plans.

معنی فارسی کلمه sunnily

: معنی sunnily به فارسی

به شیوه‌ای شاداب و خوشحال.