معنی فارسی superdomineering
B2فردی که بر دیگران تسلط زیادی دارد و معمولاً رفتار تحکمآمیزی را اتخاذ میکند.
Having excessive power or influence over others; authoritarian.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او در رویکردش به مدیریت بسیار تسلط داشت.
مثال:
He was superdomineering in his approach to management.
معنی(example):
طرز فکر بسیار تسلطجویانه او باعث شد که دیگران نتوانند کمک کنند.
مثال:
Her superdomineering attitude made it hard for others to contribute.
معنی فارسی کلمه superdomineering
:
فردی که بر دیگران تسلط زیادی دارد و معمولاً رفتار تحکمآمیزی را اتخاذ میکند.