معنی فارسی superfrontal
B1به معنای کاملاً در مواجهه با چیزی یا رو در رو و مستقیم.
Directly facing something; frontal.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نمای فوقمستقیم کوه نفسگیر بود.
مثال:
The superfrontal view of the mountain was breathtaking.
معنی(example):
در نمایشگاه هنری، نقاشیهای فوقمستقیم بازدیدکنندگان زیادی را جذب کردند.
مثال:
In the art show, the superfrontal paintings attracted many visitors.
معنی فارسی کلمه superfrontal
:
به معنای کاملاً در مواجهه با چیزی یا رو در رو و مستقیم.