معنی فارسی supersanity
B1فوقسالمی به معنای وضعیت ذهنی یا توانایی تفکر و عمل به گونهای است که نشاندهنده قضاوت و منطق بالا باشد، در شرایط دشوار.
The state of having superior mental health or clarity of thought, especially in challenging situations.
- NOUN
example
معنی(example):
رویکرد او به مشکل سطحی از فوقسالمی را نشان داد که همه را تحت تأثیر قرار داد.
مثال:
His approach to the problem showed a level of supersanity that impressed everyone.
معنی(example):
در دنیای پر از آشفتگی، او با حفظ آرامش و تمرکز، فوقسالمی را نمونهسازی کرد.
مثال:
In a world full of chaos, she exemplified supersanity by staying calm and focused.
معنی فارسی کلمه supersanity
:
فوقسالمی به معنای وضعیت ذهنی یا توانایی تفکر و عمل به گونهای است که نشاندهنده قضاوت و منطق بالا باشد، در شرایط دشوار.