معنی فارسی supervisance
B2نظارت، عمل یا فرایند نظارت بر فعالیتهای دیگران.
The act of supervising or oversight.
- NOUN
example
معنی(example):
نظارت او بر کارآموزها به آنها در یادگیری کمک کرد.
مثال:
Her supervisance of the interns helped them learn the ropes.
معنی(example):
نظارت بر پروژه امکان کنترل کیفیت را فراهم کرد.
مثال:
The supervisance of the project allowed for quality control.
معنی فارسی کلمه supervisance
:
نظارت، عمل یا فرایند نظارت بر فعالیتهای دیگران.