معنی فارسی supervisee

B1

فردی که تحت نظارت یک سرپرست یا مدیر کار می‌کند.

A person who is supervised.

example
معنی(example):

هر کارآموز باید گزارش پیشرفت خود را به صورت هفتگی ارائه کند.

مثال:

Each supervisee must submit their progress report weekly.

معنی(example):

مدیر جلسه‌ای با کارآموزان برگزار کرد تا پروژه‌هایشان را بررسی کند.

مثال:

The manager held a meeting with the supervisees to discuss their projects.

معنی فارسی کلمه supervisee

: معنی supervisee به فارسی

فردی که تحت نظارت یک سرپرست یا مدیر کار می‌کند.