معنی فارسی surceased
B1متوقف شده، به معنای اتمام یا قطع چیزی که پیشتر ادامه داشت.
Having stopped or come to an end.
- verb
verb
معنی(verb):
To come to an end; to desist.
معنی(verb):
To bring to an end.
example
معنی(example):
سر و صدا بالاخره بعد از نیمه شب متوقف شد.
مثال:
The noise finally surceased after midnight.
معنی(example):
تولید به دلیل کمبود بودجه متوقف شد.
مثال:
The production surceased due to a lack of funds.
معنی فارسی کلمه surceased
:
متوقف شده، به معنای اتمام یا قطع چیزی که پیشتر ادامه داشت.