معنی فارسی surgy

B1

احساسات و جوهای مرتبط با عمل جراحی.

Pertaining to or characteristic of surgery; often tense.

example
معنی(example):

محیط جراحی همه را مضطرب کرد.

مثال:

The surgy environment made everyone feel tense.

معنی(example):

او قبل از عمل جراحی احساسی مضطرب داشت.

مثال:

He had a surgy feeling before the operation.

معنی فارسی کلمه surgy

: معنی surgy به فارسی

احساسات و جوهای مرتبط با عمل جراحی.