معنی فارسی surroundedly

B1

به شکلی که احاطه شده باشد، به طوری که وضعیت وجودی را توصیف کند.

In a manner that suggests being enclosed or encircled by something.

example
معنی(example):

خانواده در تعطیلات به طور فراگیر خوشحال بودند.

مثال:

The family was surroundedly happy during the holidays.

معنی(example):

کودکان به طور فراگیر در پارک امن بازی می‌کردند.

مثال:

The children played surroundedly in the safe park.

معنی فارسی کلمه surroundedly

: معنی surroundedly به فارسی

به شکلی که احاطه شده باشد، به طوری که وضعیت وجودی را توصیف کند.