معنی فارسی swalingly

B1

به شکلی که به روش سوایلینگ انجام می‌شود، معمولاً در ارتباط با تمایلات طبیعی یا رفتارهای غیررسمی.

In a manner that implies a charming or fanciful quality, often associated with nature.

example
معنی(example):

او پس از کمی تردید به طور سوایلینگ با پیشنهاد موافقت کرد.

مثال:

He swalingly agreed with the proposal after some hesitation.

معنی(example):

او با رفتار سوایلینگ و جذابش دل‌ها را برد.

مثال:

She used her swalingly charming demeanor to win the crowd.

معنی فارسی کلمه swalingly

: معنی swalingly به فارسی

به شکلی که به روش سوایلینگ انجام می‌شود، معمولاً در ارتباط با تمایلات طبیعی یا رفتارهای غیررسمی.