معنی فارسی swankily
B1بهطور شیک و باکلاس، نشاندهنده لوکس بودن.
In a stylish or luxurious manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها برای گالا بهطرز شیک لباس پوشیدند.
مثال:
They dressed swankily for the gala.
معنی(example):
این رویداد بهطرز شیک در یک هتل پنج ستاره برگزار شد.
مثال:
The event was held swankily at a five-star hotel.
معنی فارسی کلمه swankily
:
بهطور شیک و باکلاس، نشاندهنده لوکس بودن.