معنی فارسی swannie
B1اصطلاحی غیررسمی که به قوها اشاره دارد.
An informal term for a swan.
- OTHER
example
معنی(example):
او یک قو زیبا دارد که آن را به دریاچه میبرد.
مثال:
He has a cute swannie that he takes to the lake.
معنی(example):
کودکان از بازدید از قو در پارک لذت میبردند.
مثال:
The children loved visiting the swannie at the park.
معنی فارسی کلمه swannie
:
اصطلاحی غیررسمی که به قوها اشاره دارد.