معنی فارسی swingaround
B1چرخیدن به دور محور خود، به طور کلی همراه با جنبش دلپذیر.
To rotate or turn around in a circular motion.
- VERB
example
معنی(example):
در طول رقص، آنها به زیبایی نوسان کردند.
مثال:
During the dance, they managed to swingaround beautifully.
معنی(example):
کودکان از نوسان کردن بر روی تجهیزات زمین بازی خوشحال بودند.
مثال:
The children were excited to swingaround on the playground equipment.
معنی فارسی کلمه swingaround
:
چرخیدن به دور محور خود، به طور کلی همراه با جنبش دلپذیر.