معنی فارسی swissing
B1عمل چمنزنی در باغها یا زمینهای زراعی برای زیبایی و مرتب نگهداشتن.
The act of cutting grass in gardens or fields for aesthetics and neatness.
- VERB
example
معنی(example):
چمنزنی باعث میشود چمن جلوهای تازه و شاداب داشته باشد.
مثال:
Swissing the grass gives it a refreshing look.
معنی(example):
آنها صبح را به چمنزنی در باغ گذراندند.
مثال:
They spent the morning swissing the garden.
معنی فارسی کلمه swissing
:
عمل چمنزنی در باغها یا زمینهای زراعی برای زیبایی و مرتب نگهداشتن.