معنی فارسی swollenly
B1به حالت بزرگ و متورم به طور غیرطبیعی اشاره دارد.
Referring to a state of being enlarged or puffed up unusually.
- ADVERB
example
معنی(example):
قوزک پای او به طور متورم شده بعد از آسیب.
مثال:
Her ankle was swollenly after the injury.
معنی(example):
او به طور متورم شده راه میرفت به دلیل احتباس آب زیاد.
مثال:
He walked swollenly due to the excessive water retention.
معنی فارسی کلمه swollenly
:
به حالت بزرگ و متورم به طور غیرطبیعی اشاره دارد.