معنی فارسی swoon

B2 /swuːn/

حالت از هوش رفتن یا بی‌حال شدن ناشی از عشق شدید یا هیجان.

To faint or lose consciousness, often due to extreme emotion.

noun
معنی(noun):

A faint.

معنی(noun):

An infatuation.

example
معنی(example):

او زمانی که چهره محبوبش را دید، شروع به غش کردن کرد.

مثال:

She started to swoon when she saw her favorite celebrity.

معنی(example):

بسیاری از طرفداران به خاطر اجراهای درخشان، غش می‌کنند.

مثال:

Many fans swoon over the dazzling performances.

معنی فارسی کلمه swoon

: معنی swoon به فارسی

حالت از هوش رفتن یا بی‌حال شدن ناشی از عشق شدید یا هیجان.