معنی فارسی swungen

B1

حرکت کردن در یک مسیر منحنی یا چرخاندن چیزی، اشاره به تحرک یا اقدام.

Moved or swung in a certain direction.

example
معنی(example):

در به آرامی با صدای لَس‌لس باز شد.

مثال:

The door swungen open with a loud creak.

معنی(example):

او طناب را به سمت ماهی چرخاند.

مثال:

He swungen the rope to catch the fish.

معنی فارسی کلمه swungen

: معنی swungen به فارسی

حرکت کردن در یک مسیر منحنی یا چرخاندن چیزی، اشاره به تحرک یا اقدام.