معنی فارسی symmetrizing

B1

عملی که طی آن یک چیز متقارن می‌شود.

The process of making something symmetrical.

example
معنی(example):

آنها در حال متقارن کردن چیدمان اتاق برای ایجاد تعادل هستند.

مثال:

They are symmetrizing the layout of the room for balance.

معنی(example):

متقارن کردن فرمول این امکان را فراهم کرد که محاسبات آسان‌تری انجام شود.

مثال:

Symmetrizing the formula allowed for easier calculations.

معنی فارسی کلمه symmetrizing

: معنی symmetrizing به فارسی

عملی که طی آن یک چیز متقارن می‌شود.