معنی فارسی syntonous
B1سینتونوس، واژهای در توصیف وضعیت هماهنگی یا تشابه در فرکانسها یا سیستمها.
Describing a state of harmony or similarity in frequencies or systems.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این دو سیستم همچنین سینتونوس بودند و سازگاری آنها را افزایش داد.
مثال:
The two systems were found to be syntonous, enhancing their compatibility.
معنی(example):
فرکانسهای سینتونوس میتوانند به انتقال صدای واضحتر منجر شوند.
مثال:
Syntonous frequencies can lead to clearer sound transmission.
معنی فارسی کلمه syntonous
:
سینتونوس، واژهای در توصیف وضعیت هماهنگی یا تشابه در فرکانسها یا سیستمها.