معنی فارسی tabo

B2

موارد یا اصولی که به خاطر اعتقادات فرهنگی یا مذهبی مورد احترام قرار نمی‌گیرند و صحبت کردن یا درگیر شدن با آنها نامناسب به شمار می‌رود.

A social or cultural prohibition against discussing or engaging with certain subjects or practices.

example
معنی(example):

در برخی فرهنگ‌ها، بعضی غذاها تابو تلقی می‌شوند.

مثال:

In some cultures, certain foods are considered taboo.

معنی(example):

بحث درباره سیاست در شام می‌تواند موضوع تابویی باشد.

مثال:

Discussing politics at dinner can be a taboo subject.

معنی فارسی کلمه tabo

: معنی tabo به فارسی

موارد یا اصولی که به خاطر اعتقادات فرهنگی یا مذهبی مورد احترام قرار نمی‌گیرند و صحبت کردن یا درگیر شدن با آنها نامناسب به شمار می‌رود.