معنی فارسی tackey

B1

به سطحی گویند که پس از تماس با آن می‌توان اشیاء را به راحتی به آن چسباند.

A surface that is sticky and allows for adhesion.

example
معنی(example):

سطح چسبنده کمک کرد تا اوراق در مکان خود ثابت بمانند.

مثال:

The tackey surface helped keep the papers in place.

معنی(example):

من یادداشت‌های چسبنده را برای یادآوری‌ها ترجیح می‌دهم.

مثال:

I prefer a tackey note for reminders.

معنی فارسی کلمه tackey

: معنی tackey به فارسی

به سطحی گویند که پس از تماس با آن می‌توان اشیاء را به راحتی به آن چسباند.