معنی فارسی tackily

B1

به صورت بد یا غیر شیک انجام شده، به طرز ناخوشایندی.

In a way that is poorly done or has bad taste.

example
معنی(example):

تزئینات به شلختگی برای مهمانی چیده شده بودند.

مثال:

The decorations were arranged tackily for the party.

معنی(example):

او به شلختگی برای رویداد رسمی لباس پوشیده بود.

مثال:

He dressed tackily for the formal event.

معنی فارسی کلمه tackily

: معنی tackily به فارسی

به صورت بد یا غیر شیک انجام شده، به طرز ناخوشایندی.