معنی فارسی tain

B1

عمل مشخص کردن یا تعیین کردن، به ویژه در زمینه برنامه‌ریزی.

The act of defining or delineating boundaries or responsibilities.

example
معنی(example):

ما نیاز داریم مرزهای پروژه‌مان را تعیین کنیم.

مثال:

We need to tain the boundaries of our project.

معنی(example):

از او خواسته شد که مسئولیت‌های کلیدی را تعیین کند.

مثال:

He was asked to tain the key responsibilities.

معنی فارسی کلمه tain

: معنی tain به فارسی

عمل مشخص کردن یا تعیین کردن، به ویژه در زمینه برنامه‌ریزی.