معنی فارسی take it into one's head to do something

B2

این عبارت به معنای تصمیم ناگهانی گرفتن برای انجام کاری است.

To suddenly decide to do something, often without much thought.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت که به تنهایی سفر کند.

مثال:

She took it into her head to travel alone.

معنی(example):

او تصمیم گرفت که یک کسب و کار جدید راه‌اندازی کند.

مثال:

He took it into his head to start a new business.

معنی فارسی کلمه take it into one's head to do something

:

این عبارت به معنای تصمیم ناگهانی گرفتن برای انجام کاری است.