معنی فارسی take the words out of someone's mouth
B1زمانی که شخصی قبل از اینکه شما چیزی بگویید، همان کلمات را میگوید.
To say what someone else was about to say.
- IDIOM
example
معنی(example):
من قرار بود این را بگویم! شما کلمات را از دهان من برداشتید.
مثال:
I was about to say that! You took the words out of my mouth.
معنی(example):
مثل این است که ذهن من را خواندی؛ شما کلمات را به طرز عجیبی از دهان من خارج کردید.
مثال:
It's like you read my mind; you took the words right out of my mouth.
معنی فارسی کلمه take the words out of someone's mouth
:زمانی که شخصی قبل از اینکه شما چیزی بگویید، همان کلمات را میگوید.