معنی فارسی tamboured
B1به معنای طبل زده شده یا پارچه ای که با تکنیک کوبیدن تزیین شده است.
Decorated or shaped by means of a drum-like technique; often refers to fabric.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
این طبل به زیبایی توسط هنرمند برآمده است.
مثال:
The drum was beautifully tamboured by the artisan.
معنی(example):
او برای این مناسبت خاص پارچه ای برآمده پوشید.
مثال:
She wore a tamboured fabric for the special occasion.
معنی فارسی کلمه tamboured
:
به معنای طبل زده شده یا پارچه ای که با تکنیک کوبیدن تزیین شده است.