معنی فارسی tardle

B1

بهانه‌تراشی، تلاش برای توجیه تاخیر یا اشتباه به وسیله دادن توضیحات غیرمستقیم.

To make excuses or give non-direct explanations for being late.

example
معنی(example):

او وقتی متوجه شد دیر شده است شروع به بهانه‌تراشی کرد.

مثال:

She began to tardle when she realized she was late.

معنی(example):

او به جای پذیرفتن اشتباهاتش، معمولاً بهانه‌تراشی می‌کند.

مثال:

He tends to tardle instead of admitting his mistakes.

معنی فارسی کلمه tardle

: معنی tardle به فارسی

بهانه‌تراشی، تلاش برای توجیه تاخیر یا اشتباه به وسیله دادن توضیحات غیرمستقیم.