معنی فارسی tarea
A2تکلیف، وظیفهای که باید انجام شود، معمولاً در زمینه تحصیلات.
A task or homework that needs to be completed.
- NOUN
example
معنی(example):
او تکلیفش را قبل از بیرون رفتن تکمیل کرد.
مثال:
She completed her tarea before going out.
معنی(example):
تکلیف دشوار بود اما او موفق شد آن را تمام کند.
مثال:
The tarea was challenging but she managed to finish it.
معنی فارسی کلمه tarea
:
تکلیف، وظیفهای که باید انجام شود، معمولاً در زمینه تحصیلات.