معنی فارسی tatteredly

B1

به شکلی نامرتب و پاره که اغلب به خاطر استفاده مکرر یا سهل انگاری به وجود می‌آید.

In a manner that is ragged or torn; often refers to something being worn out or damaged.

example
معنی(example):

او به طرز پاره و به هم ریخته صحبت کرد و صدایش به خاطر احساساتش شکست.

مثال:

She spoke tatteredly, her voice breaking with emotion.

معنی(example):

این کتاب به طرز پاره و بی‌دقتی سپری شده بود و صفحاتش مفقود بودند.

مثال:

The book was tatteredly handled, with pages missing.

معنی فارسی کلمه tatteredly

: معنی tatteredly به فارسی

به شکلی نامرتب و پاره که اغلب به خاطر استفاده مکرر یا سهل انگاری به وجود می‌آید.