معنی فارسی tatteredness

B1

کیفیت یا حالت پاره و فرسوده بودن؛ نمایانگر کهنگی و استفاده زیاد.

The quality or state of being ragged or torn; indicative of wear and age.

example
معنی(example):

پاره بودن این مبل قدیمی نشان‌دهنده سن آن بود.

مثال:

The tatteredness of the old sofa showed its age.

معنی(example):

او از پاره بودن کفش‌های فرسوده‌اش خوشش نمی‌آمد.

مثال:

She disliked the tatteredness of her worn-out shoes.

معنی فارسی کلمه tatteredness

: معنی tatteredness به فارسی

کیفیت یا حالت پاره و فرسوده بودن؛ نمایانگر کهنگی و استفاده زیاد.