معنی فارسی televiewing

B1

فرایند یا عمل تماشا کردن تلویزیون.

The act of watching television.

example
معنی(example):

تلویزیونی تماشا کردن به یک سرگرمی محبوب برای بسیاری از مردم تبدیل شده است.

مثال:

Televiewing has become a popular hobby for many people.

معنی(example):

آنها تمام عصر را به تلویزیونی تماشا کردن فیلم‌های جدید گذراندند.

مثال:

They spent the whole evening televiewing new movies.

معنی فارسی کلمه televiewing

: معنی televiewing به فارسی

فرایند یا عمل تماشا کردن تلویزیون.