معنی فارسی temporizingly
B1به طور تأخیرکننده، به روشی که در آن فرد سعی میکند از اتخاذ موضع قطعی و روشن جلوگیری کند.
In a manner that delays or avoids decision-making.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طرز تأخیرکنندهای صحبت کرد تا از درگیری پرهیز کند.
مثال:
She spoke temporizingly to avoid confrontation.
معنی(example):
او به طور تأخیرکننده پاسخ داد و هرگز پاسخی واضح نداد.
مثال:
He answered temporizingly, never giving a clear response.
معنی فارسی کلمه temporizingly
:
به طور تأخیرکننده، به روشی که در آن فرد سعی میکند از اتخاذ موضع قطعی و روشن جلوگیری کند.