معنی فارسی tenail
B1ابزار یا وسیلهای که برای نگهداشتن یا گیرهکردن اشیاء استفاده میشود.
An implement used to hold or grip materials securely.
- NOUN
example
معنی(example):
او از تنیل برای محکم نگهداشتن ماده استفاده کرد.
مثال:
He used a tenail to grip the material securely.
معنی(example):
تنایل در نگهداشتن قطعات در حین مونتاژ کمک کرد.
مثال:
The tenail helped in holding the pieces together during assembly.
معنی فارسی کلمه tenail
:
ابزار یا وسیلهای که برای نگهداشتن یا گیرهکردن اشیاء استفاده میشود.