معنی فارسی terminatively
B1به صورتی که چیزی به وضوح به پایان برسد یا خاتمه یابد.
In a manner that indicates something is concluding or finishing.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور ترمیناتیو صحبت کرد و واضح ساخت که پروژه در حال پایان است.
مثال:
She spoke terminatively, making it clear the project was ending.
معنی(example):
او بحث را به طور ترمیناتیو به پایان رساند و هیچ فضایی برای ادامه بحث باقی نگذاشت.
مثال:
He ended the discussion terminatively, leaving no room for further debate.
معنی فارسی کلمه terminatively
:
به صورتی که چیزی به وضوح به پایان برسد یا خاتمه یابد.