معنی فارسی thawn

B1

پدیده ذوب، به ویژه در ارتباط با تغییرات فصلی.

The act or state of thawing; typically associated with spring.

example
معنی(example):

ذوب شدن بهار زندگی جدیدی را به ارمغان می‌آورد.

مثال:

The thawn of spring brings new life.

معنی(example):

با ذوب شدن، گل‌ها شروع به شکفتن می‌کنند.

مثال:

With the thawn, flowers start to bloom.

معنی فارسی کلمه thawn

: معنی thawn به فارسی

پدیده ذوب، به ویژه در ارتباط با تغییرات فصلی.