معنی فارسی the contrary
B2به معنای معکوس یا مخالف است و در مواردی استفاده میشود که واقعیت با آنچه که قابل پیشبینی بوده، تفاوت دارد.
Indicates the opposite or contrary situation or outcome.
- IDIOM
example
معنی(example):
او فکر میکرد که نقشه موفق خواهد شد، اما برعکس، شکست خورد.
مثال:
She thought the plan would succeed, but on the contrary, it failed.
معنی(example):
همه انتظار داشتند او بازنده شود، اما برعکس اتفاق افتاد.
مثال:
Everyone expected him to lose, but the contrary happened.
معنی فارسی کلمه the contrary
:
به معنای معکوس یا مخالف است و در مواردی استفاده میشود که واقعیت با آنچه که قابل پیشبینی بوده، تفاوت دارد.