معنی فارسی theatry

B1

مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و تکنیک‌های مرتبط با تئاتر.

The art or practice of theatre; related to theatrical performance.

example
معنی(example):

تئاتر یکی از جنبه‌های مهم بیان فرهنگی است.

مثال:

Theatry is an important aspect of cultural expression.

معنی(example):

بسیاری از دانش‌آموزان تئاتر را به عنوان بخشی از برنامه درسی درام مطالعه می‌کنند.

مثال:

Many students study theatry as part of their drama curriculum.

معنی فارسی کلمه theatry

: معنی theatry به فارسی

مجموعه‌ای از فعالیت‌ها و تکنیک‌های مرتبط با تئاتر.