معنی فارسی thinkably

B1

به طور فرضی، به گونه‌ای که امکان تفکر باشد.

In a manner that allows for thought or consideration.

example
معنی(example):

شما به طور فرضی می‌توانید هر مشکلی را با صبر حل کنید.

مثال:

You can thinkably solve any problem with patience.

معنی(example):

او به چالش به طور فرضی و با ذهنی مثبت نزدیک شد.

مثال:

She approached the challenge thinkably and with a positive mindset.

معنی فارسی کلمه thinkably

: معنی thinkably به فارسی

به طور فرضی، به گونه‌ای که امکان تفکر باشد.