معنی فارسی thinkful

B1

فکرکننده، به طوری که تفکر را در اولویت قرار دهید.

Characterized by thoughtfulness or consideration.

example
معنی(example):

او همیشه در بحث‌ها با تفکر باقی می‌ماند.

مثال:

He always remains thinkful in discussions.

معنی(example):

فکر کردن به نحوی به اتخاذ تصمیمات عاقلانه کمک می‌کند.

مثال:

Being thinkful helps in making wise decisions.

معنی فارسی کلمه thinkful

: معنی thinkful به فارسی

فکرکننده، به طوری که تفکر را در اولویت قرار دهید.