معنی فارسی throbbingly
B1به معنای نواختن یا بیان کردن به شکل پردازشِ حسی یا با احساسی عمیق.
In a pulsating or intense manner, often conveying strong emotions or rhythm.
- ADVERB
example
معنی(example):
موسیقی به طور پرانرژی پخش شد و اتاق را پر از انرژی کرد.
مثال:
The music played throbbingly, filling the room with energy.
معنی(example):
او با شدت صحبت کرد و هیجان خود را به وضوح منتقل کرد.
مثال:
She spoke throbbingly, conveying her excitement clearly.
معنی فارسی کلمه throbbingly
:
به معنای نواختن یا بیان کردن به شکل پردازشِ حسی یا با احساسی عمیق.