معنی فارسی throughgoing

B2

کیفیتی که شامل تمامی جنبه‌ها یا تمامی ابعاد یک مقوله باشد.

Thorough and comprehensive across all aspects.

example
معنی(example):

او درک جامعی از موضوع دارد.

مثال:

She has a throughgoing understanding of the topic.

معنی(example):

تغییرات جامع به‌طور قابل‌توجهی سیستم را بهبود بخشیده است.

مثال:

The throughgoing changes have improved the system significantly.

معنی فارسی کلمه throughgoing

: معنی throughgoing به فارسی

کیفیتی که شامل تمامی جنبه‌ها یا تمامی ابعاد یک مقوله باشد.