معنی فارسی throughline
B2خطی که در داستان یا اثر هنری موضوع و ایده‌های اصلی را به هم متصل می‌کند.
A central theme or concept that connects different elements within a narrative or artwork.
- noun
noun
معنی(noun):
(authorship) A theme that runs through the plot of a film or other dramatic work.
example
معنی(example):
خط پیوسته فیلم، مبارزه برای آزادی بود.
مثال:
The throughline of the film was the struggle for freedom.
معنی(example):
در رمانش، خط پیوسته ارتباطی میان سفرهای همه شخصیت‌ها برقرار می‌کند.
مثال:
In his novel, the throughline connects all the characters' journeys.
معنی فارسی کلمه throughline
:
خطی که در داستان یا اثر هنری موضوع و ایده‌های اصلی را به هم متصل می‌کند.
