معنی فارسی throughly
B1بهمعنای بهطور کامل انجام دادن کاری یا بررسی چیزی.
To do something in a thorough manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
لطفاً قبل از ورود مهمانها، اتاق را بهطور کامل تمیز کنید.
مثال:
Please clean the room throughly before guests arrive.
معنی(example):
او بهطور کامل گزارشی را برای هرگونه اشتباه بررسی کرد.
مثال:
He checked throughly for any mistakes in the report.
معنی فارسی کلمه throughly
:
بهمعنای بهطور کامل انجام دادن کاری یا بررسی چیزی.