معنی فارسی throw someone off balance
B1به معنای از حالت تعادل خارج شدن یا گیج شدن در موقعیتی است.
To cause someone to become unsteady or confused.
- IDIOM
example
معنی(example):
خبر غیرمنتظره او را از تعادل خارج کرد.
مثال:
The unexpected news threw him off balance.
معنی(example):
حرکت ناگهانی ماشین او را از تعادل خارج کرد.
مثال:
The sudden movement of the car threw her off balance.
معنی فارسی کلمه throw someone off balance
:
به معنای از حالت تعادل خارج شدن یا گیج شدن در موقعیتی است.