معنی فارسی thummin

B1

حرکت کردن یا پیش رفتن با اراده، معمولاً در یک محیط شلوغ.

To make one's way through a crowd or space with determination.

example
معنی(example):

او در حال پیش رفتن در میان جمعیت بود.

مثال:

He was thummin his way through the crowd.

معنی(example):

او به سوی جلو صحنه پیش می‌رفت.

مثال:

She was thummin to the front of the stage.

معنی فارسی کلمه thummin

: معنی thummin به فارسی

حرکت کردن یا پیش رفتن با اراده، معمولاً در یک محیط شلوغ.