معنی فارسی thumbtacking

B1

عمل محکم کردن یا چسباندن چیزی به گونه‌ای که به راحتی قابل جابجایی باشد.

The act of attaching something with a thumbtack, allowing for easy removal.

example
معنی(example):

او نقاشی‌هایش را به تخته با تیزک می‌چسباند.

مثال:

He is thumbtacking his drawings to the board.

معنی(example):

چسباندن بروشورها با تیزک، برداشتن آنها را برای بعد آسان می‌کند.

مثال:

Thumbtacking the flyers makes it easy to remove them later.

معنی فارسی کلمه thumbtacking

: معنی thumbtacking به فارسی

عمل محکم کردن یا چسباندن چیزی به گونه‌ای که به راحتی قابل جابجایی باشد.