معنی فارسی thumbtacked
B1چسبیده یا محکم شده با استفاده از یک تیزک که به دیوار یا سطحی دیگر کوبیده میشود.
Attached or secured with a thumbtack, a small sharp pin used to fasten papers to a surface.
- VERB
example
معنی(example):
پوستر با یک تیزک به دیوار چسبانده شد.
مثال:
The poster was thumbtacked to the wall.
معنی(example):
او برنامهاش را کنار میز خود با یک تیزک چسباند.
مثال:
She thumbtacked her schedule next to her desk.
معنی فارسی کلمه thumbtacked
:
چسبیده یا محکم شده با استفاده از یک تیزک که به دیوار یا سطحی دیگر کوبیده میشود.