معنی فارسی thwacked

B1

زدن یا ضربه زدن چیزی با نیروی زیاد، معمولاً با صدای زیاد همراه است.

To hit something with force; often used to describe an impactful strike resulting in sound.

verb
معنی(verb):

To hit with a flat implement.

معنی(verb):

To beat.

معنی(verb):

To fill to overflow.

example
معنی(example):

بازیکن توپ را با یک خانگی محکم زد و از پارک بیرون برد.

مثال:

The player thwacked the ball out of the park with a home run.

معنی(example):

او بالش را محکم زد تا قبل از خواب نرم شود.

مثال:

She thwacked the pillow to fluff it up before sleeping.

معنی فارسی کلمه thwacked

: معنی thwacked به فارسی

زدن یا ضربه زدن چیزی با نیروی زیاد، معمولاً با صدای زیاد همراه است.