معنی فارسی tich
B1 /tɪtʃ/اندازهای بسیار کوچک از چیزی مانند گرد و غبار یا ادویه.
A very small amount of something, such as dust or spice.
- noun
noun
معنی(noun):
A very small person.
example
معنی(example):
یک ذره گرد و غبار روی قفسه نشسته بود.
مثال:
A tich of dust settled on the shelf.
معنی(example):
او کمی ادویه به غذا برای طعم اضافه کرد.
مثال:
He added a tich of spice to the dish for flavor.
معنی فارسی کلمه tich
:
اندازهای بسیار کوچک از چیزی مانند گرد و غبار یا ادویه.