معنی فارسی tidley

B1

به معنی به طور مرتب و سازمان‌دهی شده، با دقت انجام دادن.

In a tidy manner; with neatness.

example
معنی(example):

کودکان پس از بازی، اسباب بازی‌هایشان را به طور مرتب چیدند.

مثال:

The children tidley arranged their toys after playing.

معنی(example):

او وظایفش را قبل از شام به طور مرتب تمام کرد.

مثال:

He tidley finished his homework before dinner.

معنی فارسی کلمه tidley

: معنی tidley به فارسی

به معنی به طور مرتب و سازمان‌دهی شده، با دقت انجام دادن.